روزهای برفی ...

ساخت وبلاگ

‏اینک در روستای زادگاه من صبح است

خروسی می‌خواند از دور

مه دامن می‌کشد از خاک

رود می‌رود در دره

چون خاطری از یاد ..

+ جمعه نوزدهم آبان ۱۴۰۲ ساعت 13:10 ‌‌  | 

روزهای برفی ......
ما را در سایت روزهای برفی ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rouzhayebarfio بازدید : 48 تاريخ : چهارشنبه 24 آبان 1402 ساعت: 18:35

‏نمی‌دانم کثافتی که هست را چگونه توضیح دهم. هیچ راهی برای هموار تر شدن این سنگلاخ نیست. در آغاز روز، تن افسرده و نزار انسانی را لباس می‌پوشانم و در طول بدبختی تشییع می‌کنم و شب گور تاریکی می‌شوم برای فشار قبر جسدی که تمام هذیان شهر را در رختخواب خود بالا می‌آورد.

+ سه شنبه نهم آبان ۱۴۰۲ ساعت 23:32 ‌‌  | 

روزهای برفی ......
ما را در سایت روزهای برفی ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rouzhayebarfio بازدید : 27 تاريخ : سه شنبه 16 آبان 1402 ساعت: 15:34

‏رنج بزرگ اکثر آدم‌ها باید همین تهوع باشد. تهوع از درون. تهوع از دیده. تهوع از مجرای گوش‌ها. و سیل تهوع در مغز. پشت شیشه‌ی اتوبوس. روی صندلی قطار. در ازدحام کثافت آدم‌های دیگر. یک کلونی مهوع از کربن و غریزه و دلتنگی.

+ سه شنبه نهم آبان ۱۴۰۲ ساعت 23:36 ‌‌  | 

روزهای برفی ......
ما را در سایت روزهای برفی ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rouzhayebarfio بازدید : 28 تاريخ : سه شنبه 16 آبان 1402 ساعت: 15:34

‏از متن مصاحبه:بله نوشتن رو به اون معنای آکادمیک که در ذهن شما هست کسی به من نیاموخت. اما اگر آموزگاری هم داشته باشم اون "درد" بوده که معلم من بوده.‏از متن مصاحبه ۲تکرار! من برای گریز از تکرار دست به نگارش این کتاب زدم. در خلال هر صفحه یا هر جمله، وقتی متوجه می‌شدم که کلماتم رو به تکرار میره کل صفحه یا چند صفحه پیش از آن رو هم حذف می‌کردم و دوباره می‌نوشتم. بهرحال می‌خواستم باری از دوش تکرار بردارم نه اینکه خودم باری باشم.‏از متن مصاحبه ۳من بارها در این مسیر نه شنیدم و ناشران مطرح سعی در نا امید کردنم از کل مسیر داشتند، اما این تصمیم گرفته شده بود و این کتاب باید نوشته می‌شد. یعنی فشار از دو طرف بر من بود، از سمت ناشران و از سمت خواست و اراده‌ای خارجی که نوشتن رو بر من القاء می‌کرد.‏از متن مصاحبه ۴ما نویسنده خوب در گذشته داشتیم. مثلا هدایت کسی بود که حرفی برای گفتن داشت. بعد بازیگران کلمات وارد عرصه شدند. کسانی که مایه‌ی نوشتن نداشتند، حرفی نداشتند اصلا، اما بازیگران سیرک قابلی بودند. لطفا ازم نخواهید هنگام ضبط اسم ببرم. اما خصوصی خواهم گفت.‏از متن مصاحبه ۵من از داستان کوتاه آغاز کردم. چندتایی پراکنده در مجلات و سایت‌ها منتشر شد و یک کتاب هم به چاپ رسید که ناشر خوبی نداشت. داستان‌ها خوب بودند اما ناشر، یک دلال کاغذ بود. مثل اکثر ناشران این مملکت. اما بین رمان فلسفی و داستان کوتاه، انتخاب من چیزیه که بهم القاء بشه.‏از متن مصاحبه ۶من نه هرگز نویسنده قابلی در مدرسه نبودم. انشام افتضاح بود. مثل باقی درس‌هام. کلا اهل کلاس و پشت نیمکت نبودم. با معلم‌ها سر جنگ داشتم. با اینکه عاشق مدرسه بودم. مدرسه یک جذابیت اثیری برام داشت. راهروهای تاریک. کلاس‌های خالی. پنجره‌هایی که خیلی مرموز روزهای برفی ......
ما را در سایت روزهای برفی ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rouzhayebarfio بازدید : 29 تاريخ : سه شنبه 16 آبان 1402 ساعت: 15:34